چکیده:
اين مقاله مطالعه انتقادي فلسفه حقوق عمومي در دوران جديد است. در آغاز، آن نظرگاهي در عصر روشنگري نقد شده است كه خود را داراي قواعدي جهاني مي خواند كه با خرد جهاني آفريده شده است. قرارداد اجتماعي نظريه بنيادين فلسفه سياست و حقوق در دوران معاصر است كه از هابز تا لاك پرورانده شده و در روسو جهت آن به كلي دگرگون شده است. در ابتداي امر قرارداد اجتماعي به معناي توافق دو جانبه ميان شهروندان براي ايجاد جامعه مدني است اما در انديشه هاي روسو قرارداد اجتماعي به كليتي م يانجامد كه او آن را اراده عمومي مي خواند و از نظر روسو معياري براي مشروع دانستن پايه هاي قدرت است. روسو بر اين باور است كه اراده عمومي مشاركت ميان حكومت و مردم بر اساس اصل تساوي است و به اين ترتيب تمامي تفاو تهاي بازگفته را نابود م يسازد. اين رويكرد كه با رهيافت هاي ليبرال معارض است از سوي كانت پشتيباني مي شود كه در بخش پاياني با ديدي منتقدانه به آن توجه شده است.
خلاصه ماشینی:
"در تقابل بـا ایـن نظـر، روسـو چشـم انـداز جدیـدی می گشاید، اول آنکه معتقد است در وضعیت طبیعی اساس روابط نه خود پرستی اسـت ونـه نـوع خواهی ، بلکه در این وضعیت آدمیان پیوند همدردی وعاطفی با یکدیگر ندارند دوم آنکه ضـابطه تشکیل قرارداد اجتماعی عبارت از تسلیم افراد به دولت نیست و اصولا واژه تسلیم بی معنا اسـت زیرا، ملاک تشکیل قرار داد اجتماعی مشارکت دولت و مردم است ١و٢ که با اراده عمومی خـود را * نگاه کنید به : هابز، توماس ؛ لویاتان ، ترجمه دکتر حسین بشیریه ، نشر نـی ، چـاپ اول ، تهـران ١٣٨٠، ص ص ١٠ و١١ و١٦٠و ١٥٧.
به هر روی مقدمه اول روسو ناشی از تحول وضعیت از وضعیت طبیعی به مدنی اسـت و مقدمـه دوم حکایت از آن دارد که چون تنها تضمین کننده خیر عمومی کشور اسـت مـی بایـد وجـود آن حفظ گردد، از اینجا مشخص می شود که روسو، در برابر هابز که حکومـت را انـدامی مصـنوعیـ لویاتان ـ می نامید که در برابر طبیعت است آن را بخشی از طبیعت می داند که تکامل یافته اسـت البته چنان که بیان شد روسو حقوق طبیعی را به اراده عمومی تبدیل می کنـد امـا مخالفـت او بـا حقوق طبیعی از آن جهت است که متفکران پیشین حقوق طبیعی را به عنوان یکـی از متعلقـات شناخت عقلانی مطرح ساختند حال آنکه روسو در برابر انکشاف عقلی شناخت عاطفی و وجـدانی را قرار می دهد."