چکیده:
ابوطاهر طرسوسی یکی از راویان ادیب و زبانآور ادب فارسی است که تا بهامروز با عنوان راوی دو روایت منتشرشدۀ دارابنامه و ابومسلمنامه نامبردار شده است. پیشتر در زمینۀ هویت تاریخی ابوطاهر و حضور او در دربار سلطان محمود غزنوی فرضیهای ارائه شد. پژوهش حاضر میکوشد تا برای نخستینبار با بهدستدادن شواهد و اسنادی نویافته از روایت دیگر طرسوسی، یعنی نسخۀ فارسی حماسۀ قران حبشی، احتمالات دیگری در طول فرضیۀ نخستین طرح کند. برآیند این مقاله، در سه بخش شاهنامۀ بزرگ، منار گیتینما و آبشخورهای دوگانه همراه با ذکر دلایلی چند تحلیل شده است و نتایج این جستار بر حضور ابوطاهر طرسوسی در فاصلۀ تاریخی اواخر سلسلۀ غزنوی تا اواسط سلطنت غوریان دلالت دارد. بنابر شواهد این مقاله، قران حبشی یکی از آخرین روایتهای ابوطاهر طرسوسی بوده و شخصیت قهرمان و عیار آن تبلوری آرمانی از کردارهای سلطان صاحبقران غیاثالدین محمد غوری است که از جانب مادر «حبشی» خوانده میشده است.
Abu Tāher Tarsusi is one of the literate and eloquent narrators in Persian literature that has been known by two published narratives called، Darabnameh and Abu Moslemnameh. A theory has been given already about his historical identity and assignment to the court of Sultan Mahmud of Ghazni. For the first time، this research has attempted to propose other possibilities during the first theory by newfound documents that obtained from the other Tarsusi’s narrative، called Qeran Habashi. This paper analyzed in three parts of great Shahnameh، Gitinama Minar and twofold sources along stating some reasons and the results of this research indicate the Abu Tāher presence between the ends of the Ghaznavid dynasty to the middle of the Ghurid reign. Based on this article evidences، Qeran Habashi was the last Tarsusi’s work and its hero is another desired and idealized figure of sahib Qeran Sultan deeds، Ghiyāth al-Dīn Mohammad Ghurid، that her mother called him، Habashi.
خلاصه ماشینی:
"نگارندگان مقالۀ حاضر بنابر شواهدی که در نسخۀ خطی حماسۀ قران حبشی به دست آورده اند، کوشیده اند در سه بخش فرضیۀ حسین اسماعیلی را نقد کنند و در کنار آن از احتمالاتی دیگر نیز سخن به میان آورند و تصویر روشن تری از عصر زندگانی ابوطاهر ارائه دهند؛ بنابراین نخست به طرح نظر وی میپردازیم سپس فرضیۀ نگارندگان ارائه می شود.
در بخش دوم با عنوان منارة گیتینما و با توجه به شباهت های بسیار فضای مکانی و زمانی این مناره در روایت قران حبشی با منار جام غوریان ، احتمال داده شده است که ابوطاهر در دوران پایانی زندگانی خود، عصر غوریان و به طور مشخص پادشاهی غیاث الدین محمد غوری را درک کرده باشد.
با این اشاره ، دست کم میتوان بر این فرض قائل بود که ابوطاهر، شاهنامۀ مؤیدی را دیده و با قرینۀ «به تمامی» روشن میشود که به حتم ، آن را خوانده یا شنیده است ؛ ولی پرسش جایی است که ابوطاهر، چرا به فردوسی اعتنایی ندارد و در این روایت و دیگر آثارش از شاهنامۀ او یا به طور مشخص از نام فردوسی یادی نمیکند؟ آیا این بیگانگی، میتواند نشانی از حضور او در عهد غزنویان باشد؟ این پرسشی است که گفتاری از حسین لسان در مقالۀ «شاهنامه خوانی» ما را تا حدودی به پاسخ محتمل آن نزدیک میکند: به احتمال قوی، این شاهنامه ای که در دربار محمود خوانده میشده ، شاهنامۀ فردوسی نبوده است ."