چکیده:
محور اصلی این نوشتار بررسی وضعیت متون ترجمه ای در گستره علوم اجتماعی در جامعه ماست. فرض اولیه ما این است که متون علمی موجود، در حالی که نمودی از توسعه علمی هستند، می توانند منبعی برای توسعه علم و فرهنگ نیز باشند. یادآوری می کنیم که در این بحث تاکید ما بیشتر بر متون ترجمه ای است که مخاطب آنها اجتماع علمی و به ویژه فضای آموزشی دانشگاهی است. پس متونی که در این بررسی می گنجند با جهان آموزش و یادگیری و رابطه استاد و دانشجو پیوند دارند و ازهمین رو حساسیت آن دوبرابر میشود. اگر در این مقاله بر اهمیت زبان و معادل گزینی واژه های تخصصی تاکید داریم بیشتر به حوزه جامعه شناسی زبان و مباحث انسان شناسی فرهنگی مربوط است. گفتنی است شواهد عملی و نظری موجود بر اهمیت و ضرورت ترجمه متون علوم اجتماعی از زبان بیگانه به زبان فارسی گواهی می دهند.
با اینکه اهمیت و ضرورت وجودی متون ترجمه ای در فضای آموزشی و پژوهشی ما انکارناپذیر است، و هرچند برخی مترجمان باصلاحیت ترجمه های ستایش برانگیز و ارزشمندی از برخی متون کلاسیک و ضروری برای مطالعه دانشجویان ارائه داده اند، ارزش علمی و کیفیت ترجمه بخش بزرگی از آثار منتشرشده دچار برخی نارسایی ها و تنگناهاست که ما آنها را زیر عنوان های فرعی آشفتگی و ناهماهنگی در کار ترجمه متون علوم اجتماعی بررسی کرده ایم. در این مقاله، کار ترجمه متون علوم اجتماعی را به منزله فعالیتی علمی در قلمرو جامعه شناسی علم و برپایه پیوند ساختار/کارگزار و رابطه دیالکتیک بین آنها بررسی کرده ایم. به این معنی که تاثیر متقابل کنشگر علمی یا مترجم (به منزله کارگزار) و اجتماع علمی (به مثابه ساختار) را به بحث گذاشته و نتیجه گرفته ایم که توسعه نیافتگی این دوگانه، و به عبارت روشن تر، تک روی و فردمحوری کنشگر علمی و بلوغ نیافتگی اجتماع علمی در جامعه ما ازجمله موانع مهم کم توسعه یافتگی علم و ازجمله کار ترجمه است که موضوع اصلی این مقاله است.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله ، کار ترجمۀ متون علوم اجتماعی را به منزلۀ فعالیتی علمی در قلمرو جامعه شناسی علم و برپایۀ پیوند ساختار/کارگزار و رابطۀ دیالکتیک بین آنها بررسی کرده ایم .
همین نویسندٔە ایرانی باور دارد که اگر مخالفت یا موافقت با ترجمه را از سیاست زدگی و شعار بزداییم و نیاز به علم را ملاک قرار دهیم ، شاید سه کار اصلی برای ما کارساز باشد: ترجمۀ متون غیرفارسی ؛ مطالعۀ منابع کلاسیک خودمان ؛ و گسترش نقد در فضای علمی که اینها راه را بر مولدبودن پژوهش علمی باز می کند (خرمشاهی ، .
در اینجا قصد ما دفاع از اعتبار منابع ترجمه ای به طور کلی نیست ، به ویژه اینکه ترجمۀ برخی متون موجود نه کیفیت موجه و نه اولویت قابل دفاعی دارند، ولی جهت خلاف آن اینکه اگر پژوهشگری متون یا چند مقالۀ کلاسیک را بخواند و مطالعۀ یکی یا برخی را برای دانشجویان و اجتماع علمی ما ضروری بداند و معیارها و هدف خود را برای ضرورت ترجمۀ آن بیان کند و با افزودن پاورقی و توضیحات و حواشی لازم (همچون پیشینیان ما) آن را به نشر بسپارد، چه دلیلی دارد که این کار پژوهش به شمار نیاید؟ اگر چنین معیارها و اصولی با تأمل و بازاندیشی وضع شود و منابع ترجمه ای انگشت شماری که فراتر از ترجمه های محض و حداقلی هستند و با معیارهای تعیین شده مطابقت دارند در ردیف آثار علمیـپژوهشی به شمار آیند، هم آن ناهماهنگی ازمیان می رود و هم بستری برای استواری اجتماع علمی فراهم می شود.