چکیده:
نظریة اعتباریات یکی از ابتکارات فلسفی علامه طباطبایی است که به علت پارهای از مشکلات موجود بر سر راه فهم این نظریه ، متأسفانه تاکنون به گونه ای مناسب شـرح و تبیین نشده است ؛ به همین خاطر با مروری بر آثار به نگـارش درآمـده دربـارة ایـن نظریه ، به سادگی می توان شاهد اشکالات و انتقادات فراوانی بود که پژوهشـگران بـر این نظریه وارد کردهاند؛ اشکالاتی که ریشة آنها عمدتا در تفطن نیافتن بـر مسـئله ای اسـت کـه علامـه طباطبـایی بـا ارائـة نظریـة اعتباریـات بـه دنبـال حـل آن بـودهانـد. نگارندگان این مقاله معتقدند بررسی ارائة نظریة اعتباریات بـا توجـه بـه ادوار حیـات علمی علامه طباطبایی ، پی جویی ریشه های نظـری ایـن نظریـه در علـومی کـه وجهـة همت ایشان بوده و درنهایت بررسی آثار و مکتوبات ایشان ـ در زمینة اعتباریات ـ در بستر ادوار و ریشه های یادشده، می تواند زمینه ای مناسـب را بـرای فهـم مسـئلة مـورد توجه علامه طباطبایی در ارائة نظریة اعتباریات و درنتیجه فهم عمیق تر و دقیق تر ایـن نظریه فراهم کند و بسیاری از اشکالات مطرح شده دربارة آن را ازپیش رو بردارد.
خلاصه ماشینی:
"درهرحال واقعیت ، این است که علامه طباطبایی به واسطة آشنایی با علوم گونـاگون و برخـورداری از ذهـن خـلاق و مبتکـر- بـا حفـظ جـوهره و هسـتة سـخت نظریـة اعتباریات - صورت بندی های گوناگونی از نظریة اعتباریات ارائه کرده اند که ازایـن میـان صورت بندی شناخت شناسانة ارائه شده در مقالة «ادراکات اعتبـاری » بـه واسـطة دلایلـی نظیر به چاپ نرسیدن رسائل سبع در دوران زندگی ایشان (میراحمدی و یزدانی مقـدم ، ١٣٨٩، ص١٣٣)، رویکرد شناخت شناسانة مقالة «ادراکات اعتباری » و تناسب بیشتر ایـن رویکرد با نیازهای فلسفی دوران معاصر، قرار گرفتن این مقاله در مجموعـه ای پـرآوازه به نام اصول فلسفة رئالیسم و نگارش به زبان فارسی و نیمه فلسـفی از شـهرتی بیشـتر نسبت به صورت بندی های دیگر نظریة اعتباریات برخوردار شده اسـت ؛ تـا جـایی کـه بسیاری از اندیشمندان ، نظریة ادراکات اعتباری را نظریه ای شناخت شناسانه مـی داننـد و کوشیده اند با تحلیل آن در فضای فلسـفة کلاسـیک اسـلامی ، مفـاهیم آن را بـا فلسـفة اسلامی همساز کنند.
برای نمونه شهید مطهری نیز که به نظر می رسد از کسانی هستند که از طریق مقالـة ششم کتاب اصول فلسفة رئالیسم با این نظریه آشنا شده اند، در جایی نظرهـای علامـه طباطبایی را همانند طرفداران نظریة تکامل و نگـاه داروینیسـتی بـه اجتماعـات انسـانی (مطهری ، ١٣٧٣، ص٧٢٧) و در جایی دیگر، آرای ایشان را مشـابه دیـدگاه هـای راسـل می داند (همان ، ص٧٢٤) و در پایان ، ضمن پـذیرش نکتـة اصـلی علامـه طباطبـایی در تحلیل ماهیت خوب و بـد (همـان ، ص٧٣٩) مـی کوشـند بـرای توجیـه امکـان وجـود بایدهای کلی و ثابت (که برآمده از دغدغه های ایشان در حـوزة نفـی نسـبیت اخلاقـی است ) نظریات علامه طباطبایی را که به اعتقاد ایشان به گونه ای منسلخ از سنت فکـری فلسفة اسلامی ارائه شده ، با ایـن نظـام فکـری هـم سـاز کنـد (همـان ، ص٧٣٧ ـ ٧٣٨)."