چکیده:
موضوع رابطه دین و دولت جایگاه و اهمیتی کانونی در عرصه اندیشه سیاسی دارد و همواره مورد بحث و تأمل قرار گرفته است. اندیشه سیاسی جدید غرب نیز بر پایه بحث درباره این موضوع راه خود را از گذشته جدا کرد. این تحول هر چند از اصلاح دینی آغاز شده؛ ولی در اندیشه قراردادگرایان موضوع نظریهپردازی قرار گرفت. مقاله حاضر با بررسی این تحول کوشیده است ضمن بررسی دقیق نوع نگاه به دین و دولت، تفاوتها و شباهتهای اصحاب قرارداد اجتماعی (توماس هابز، جان لاک، ژان ژاک روسو) را درباره دین مدنی بررسی نماید. بررسی رابطه دین و دولت در دیدگاه این سه اندیشمند نشان میدهد «حاکم مقتدر دولت مسیحی»، «حاکمیت سکولار» و «دین مدنی» به ترتیب مدل تلفیقی هابز و لاک و روسو از دین و دولت است.موضوع رابطه دین و دولت جایگاه و اهمیتی کانونی در عرصه اندیشه سیاسی دارد و همواره مورد بحث و تأمل قرار گرفته است. اندیشه سیاسی جدید غرب نیز بر پایه بحث درباره این موضوع راه خود را از گذشته جدا کرد. این تحول هر چند از اصلاح دینی آغاز شده؛ ولی در اندیشه قراردادگرایان موضوع نظریهپردازی قرار گرفت. مقاله حاضر با بررسی این تحول کوشیده است ضمن بررسی دقیق نوع نگاه به دین و دولت، تفاوتها و شباهتهای اصحاب قرارداد اجتماعی (توماس هابز، جان لاک، ژان ژاک روسو) را درباره دین مدنی بررسی نماید. بررسی رابطه دین و دولت در دیدگاه این سه اندیشمند نشان میدهد «حاکم مقتدر دولت مسیحی»، «حاکمیت سکولار» و «دین مدنی» به ترتیب مدل تلفیقی هابز و لاک و روسو از دین و دولت است.
خلاصه ماشینی:
"دین مدنی (همان، ص513) دینی است که در توجه به پایههای توحیدی ایمان و اصول اساسی آن موحدانه است و در چارچوب حفظ حقوق انسانها مبتنی بر آزادی دین، آزادی انتخاب و حفظ حقوق طبیعی بشر شکل میگیرد؛ اما روسو در آموزه دین مدنی بحث پراهمیت انتظار از دین خوب را طرح میکند و به مخاطبان یادآوری مینماید که دین خوب تنها دینی نیست که مجموعهای از آداب و عبادات را بر عهده گرفته باشد یا معجزهای نشان موجهبودن آن دین باشد؛ بلکه علاوه بر اعجاز باید توجه داشت که آن دینورزی به چه کار شهروندان میآید و آیا میتوانند از چنان مذهبی برای زندگی بهتر و آسایش بیشتر استفاده نمایند؟ اگر چنین نباشد اصولا چه نیازی به دینداری وجود دارد؟ روسو علاوه بر مبحث انتظار از دین معتقد است توجه به زمان و مکان در تفسیر دین بسیار پراهمیت است؛ زیرا به اعتقاد او انسانهای عاقل بودهاند که بهجای خدا در جامعه خدایگانی میکردهاند؛ بنابراین باید دینی منطبق با عقول انسانهای بالغ و عاقل را تعریف کرد و با دوبارهخوانی جایگاه دین در اجتماع جامعهای را که با قرارداد اجتماعی به وحدت اجتماعی رسیده است، به سوی خیر و صلاح عمومی راهنمایی کرد."