خلاصه ماشینی:
(2) مثال های زیر نمونه هایی هستند از کاربرد این واژه در این معانی در ادبیات فارسی(3): که گیتی سپنج است و جاوید نیست فری برتر از فر جمشید نیست شاهنامه، ج ۲: ۴۰۶ همی از تو من خانه خواهم سپنج نیارم به چیزیت از آن پس به رنج شاهنامه، ج ۶: ۴۳۰ چنین است رسم سرای سپنج نمانی در او جادوانه، مرنج شاهنامه، ج ۴: ۳۲۶ بپرسید کز درد بر کیست رنج که تن چون سرای است جان را سپنج شاهنامه، ج ۷: ۴۲۲ ای داده دل و هوس بدین جای سپنجی بیم است که از کبر در این جای نگنجی دیوان ناصرخسرو: ۳۳۶ از پی الفغده و روزی به جهد جانور سوی سپنج خویش جویان و دوان دیوان رودکی: ۱۰۶۵ خانة دشتبان سپنج بود کز پی کشت روزپنج بود فرهنگ جهانگیری، جلد ۱: ۶۳۹ چویک پنجت دهد دهر سپنجی دو پنجت آرزو باشد برنجی امیرخسرو دهلوی، شیرین و خسرو: ۳۴۷ منیک غریبم، مرا امشب سپنج دهید به غربت اندر.
هم چنین به تعبیر و استدلال محمدجعفریاحقی(4)واژة سفنجناقیه نیز که در لسان العرب به عنوان واژه ای عربی تلقی شده است، واژه ای عربی شده است که در اصل سپنجگانی بوده است مرکب از دو بخش «سپنج» و «گانی» به معنی «آرام گاه» و «بودن گاه» (به تصویر صفحه مراجعه شود) سابقه این واژه را در زبان های دورة میانه به صورت های زیر می توانیافت: در پارتی به صورت spnˇj با قرائت jˇispin به معنی «جای درنگ، محل اقامت موقت»(5) و در پهلوی به شکل spinˇj/spanˇj, aspinˇj/aspanˇj به معنی «مهمان نوازی و جای مهمان»(6) و با شکل spinˇjānagīh/spanˇjānagīh به معنی «مهمان نوازی و مهمان»(7) و در عبارت aspinˇj/aspanˇj kunišn در مفهوم «مهمانی باید کرد» به کار رفته است(8).