Abstract:
مقاله حاضر تلاش دارد شکست اسلامگرایان در مصر را مورد بررسی قرار دهد. برایناساس با محوریت این پرسش که «دولت مصر چگونه توانسته جریانهای اسلامی را کنترل و مدیریت کند؟»، به شکست جریانهای اسلامی در مصر میپردازد. این مقاله درصد است تا با روش توصیفی ـ تحلیلی، به دلایل این مسئله بپردازد و برای تحلیل دادهها نیز از روش کارکردگرایی ساختاری بهره گرفته است. همچنین نشان داده است که، دولت در مصر توانسته با دوقطبی سازی میان جریانهای اسلامی بر سر چگونگی حضور در عرصه سیاسی جریان اسلامگرا را از جریان الازهری و جریان صوفیانه جدا کند. در این میان با متهم کردن جریان اسلامگرا به تروریسم، جدایی بین نظام جامعه پذیری کشور مصر و جریانهای اسلامی، اضمحلال نهاد رهبری و سازماندهی آنان در عرصه سیاسی و انشقاق عمیق بین جریانهای اسلامی و اسلامگرا به ویژه انشقاق میان اسلامگرایان و الازهر، در مدیریت و کنترل جریانهای اسلامی بسیار موفق عمل کند.
Machine summary:
در ایـن میـان ، بـرای دور کـردن جریان اسلام گرا از عرصه عمومی در نظام فرهنگی ، بـا مـتهم کـردن نظـام ارزشـی جریـان اسلام گرایی به تروریسم و جدایی بین نظام جامعه پذیری کشور مصر و جریان های اسلامی ، در نظام سیاسی با اضمحلال نهاد رهبری و سازماندهی آنـان در عرصـه سیاسـی و در نظـام اجتماعی با انشـقاق عمیـق بـین جریان هـای اسـلامی و اسـلام گرا بـه ویـژه انشـقاق میـان اسلام گرایان و الازهر، توانست جریان های اسلام گرا را از مـردم و نهادهـای اجتمـاعی جـدا کند و در مراحل گوناگون سرکوب کند».
در اواسط دهه ١٩٧٠، سادات برای رسیدن به اهـداف خـود در بعـد اسـلامی و کسـب مشروعیت در مصر سیاست سه جانبه در پیش گرفت که این سیاست ها به وسیله مبـارک تـا سقوط وی پیگیری شد و پس از وی ، سیسی نیز چنین راهی را در پیش گرفتـه اسـت کـه بـه کنترل بیشتر نهاد دین منجر شد: ١ـ ایجاد و حمایت از «اسلام رسمی دولتی »، برای کسب حمایت رهبری اسلامی مصر که مقرش در دانشگاه الازهر و مساجد بزرگ تحت حمایت دولت و الازهر است ؛ ٢ـ دل جویی از اخوان المسلمین برای خنثـی کـردن مخالفـت بنیادگرایـان و اسـتفاده از قدرت سازمانی اخوان علیه ناصریست ها و جهادی ها؛ ٣ـ سرکوب گروه های جهادی که فعالیت قهرآمیزشان از دهه ٦٠ شـروع شـده بـود و در دهه ٧٠ و ٩٠ به اوج رسیده بود و رژیم را تهدید می کرد (دکمجیان ، ١٣٨٣؛ ١٦٣).