Abstract:
پرسش اصلی این پژوهش این است که «علامه طباطبایی ـ بهویژه در تفسیر المیزان ـ چه مطالبی مرتبط با جامعهشناسی دین بیان کرده است؟» نویسنده در این تحقیق تلاش کرده است با استفاده از روش تحلیلی ـ استنباطی و با تمرکز بر آثار علامه طباطبایی، ابتدا مراحل مختلفی که دین از مرحله صدور از اراده تشریعی خداوند تا مرحله ظهور و بروز در حیات اجتماعی انسان طی میکند را بازگو نموده و سپس به بررسی ابعاد مختلف دین ـ که مورد توجّه جامعهشناسان دین قرار گرفته ـ بپردازد و دیدگاه علامه طباطبایی را با تاکید بر تفسیر المیزان استخراج نماید. براساس یافتههای این تحقیق، علامه طباطبایی در مقام تعریف دین، تعریفی معرفتشناختی از دین ارائه میدهد. همچنین از نظر علامه طباطبایی تلاشهای صورتگرفته از سوی برخی نویسندگان در راستای تفسیر مادیگرایانه از چیستی دین، صحیح به نظر نمیرسد. علامه طباطبایی ضمن آنکه ریشه دین را در عالم وراء طبیعت میداند، برای دین در صحنه زندگی اجتماعی کارکردهایی را قائل است که از جمله آنها میتوان به "تنظیم حیات اجتماعی و مقابله با انحرافات" اشاره کرد.
The main question of this paper is what Allamah Tabatabaii -particularly in his al-Mizan- says on sociology of religion. Having adopted an analytical-deductive method in his effort, the author has first tried to introduce religion from its early source i.e. from the divine will of law to its development in social life, and then to study different facets of religion -came to the attention of sociologists- coming up with Allamah’s views particularly in the light of his al-Mizan. According to the findings, Allamah’s definition of religion is epistemological. He also holds that materialistic definitions of religion suggested by some scholars do not seem correct. Having regarded the origin of religion from the supernatural world, Allamah Tabatabaii holds some functions in the area of social life; mention can be made to the “management of social life and treating deviations”.
Machine summary:
امـاپـرداختن بـه ديـن اسـلام ازمنظـر جامعه شناس دين ،ابعادديگري نيـزداردوآن توجـه برخـي متفکـران معاصـراسـلامي بـه ابعـاد اجتماعي دين اسلام است ؛ازجمله اين متفکران ميتوان به شهيدمطهريودکتـرعلـيشـريعتي اشاره کرد.
ابتـدابايـدتأکيـدکنـيم کـه آنچه درجامعه شناسيپايه واساس تحقيق قرارميگيرد،ابعـادتجلـي يافتـه ديـن درحيـات اجتمـاعي انسان هاست (شجاعي زند، ۱۳۸۷، ص ۷)که باحقيقت دين تفاوت دارد.
روشن است که صرف «موضوع قراردادن دين »[subjecting religion](شجاعيزند،،ص ۲۷)رانميتوان بـه منزلـه معياري براي تمايزحيثيت الهياتيبحث ازدين وحيثيت جامعه شناختيبررسيدين قلمدادکرد؛زيـرادرمطالعـاتيماننـد«فلسـفه دين »[philosophy of religion] نيزدين به منزله موضوع وسوژه بررسيومطالعه قرارميگيرد.
علامه طباطباييبااشاره به ديدگاه برخي پوزيتيوست هادرباره خرافه بودن دين ،واين که ديـن ،دومـين مرحلـه ازمراحـل چهارگانـه تحـول وتکامـل نـوع انسـاني دانسته اند(همان ، ص ۴۲۳)،اين سوال رامطرح ميکندکه چگونه ميتوان بـااسـتفاده ازروش حسـي همه مراحل تکاملي انسان رابررسي کردوآن رادرچهارمرحله منحصـرسـاخت ؟!اصـولامفهـوم «نوع انساني»،ازسنخ «معقول ثانيمنطقي»است که جزبااستفاده ازروش عقليقابل دسـت يابي نخواهدبود.
دين داريحالتيدرافراداست که براساس آن به ديـن داربـودن متصـف ميگردند.
دريک جمع بندياگرجامعه شناسيرا«علميکه ميکوشدکنش انسانيرابه صورت تفسـيريفهـم کندتابه اين ترتيب به تبيين علي سيرواثرهاي آن برسد»بدانيم (ترنـر، ۱۳۷۹، ص ۴۵)،دراين صـورت اضافه جامعه شناسيبه دين زمانيمعناخواهدداشت که ديـن درسـاحت کـنش انسـانيحضـورو بروزيابد.
شايدگفته شوداگردين خالص مطابق بـافطـرت ثابت انسان است ،پس اختلافات اديان ازکجاناشيشده است ؟به نظرعلامـه طباطبـايي،يکـياز ريشه هايمهم اختلاف دردين رابايددراختلاف ميان مبلغان دينيجسـت وجوکـردکـه بـه تعبيـر علامه طباطبايي«حاملان دين »پس ازپيامبران هستند،اماباپيرويازهواينفس وابـزارقـراردادن دين برايرسيدن به خواسته هايخود،زمينه رابـراياخـتلاف درديـن وابـزارقـراردادن ديـن بـراي رتبه بنديافرادجامعه فـراهم کرده انـد(طباطبـايي، ۱۳۶۹، ج ۲، ص ۱۱۰).