چکیده:
سلجوقیان طایفهای از ترکمانان بودند که در بخشهای شمالی رود جیحون زندگی میکردند که پس از گسترش اسلام در ماورء النهر مسلمان شدند. در جنگ میان این طایفه و غزنویان در منطقهء دندانقان،آنان موفق به شکست غزنویان گردیدند و قدرت را به خود انتقال نمودند.ورود طغرل به نیشابور،در سال 429 هـ.ق و جلوس او بر تخت سلطنت،آغازی برای شروع حاکمیت سلجوقی گردید. در بررسی حاضر،سعی شده است با مرور کلی از چگونگی تشکیل حکومت سلجوقیان و انشعاب و تجربهء قدرت درمیان آنها،حاکمیت سلاجقهء عراق مورد نظر و بررسی قرار گیرد.برآنیم تا توضیح و تشریح چگونگی حاکمیت سلاجقهء عراق،عوامل مؤثر در ضعف و سرانجام اضمحلال آنان را تحلیل نماییم. درمیان عوامل چندگانهء مؤثر دراینباره،تأکید بیشتر بر نقش و سهم مثلث دستگاه خلافت عباسی،اتابکان و خوارزمشاهیان خواهد بود،خصوصا به نقش اتابکان که معتقد به اجرای نظریهء جدایی حکومت و دین به معنای،سپردن امور مذهبی و معنوی به خلیفه عباسی و در پناه او سلطان سلجوقی و ریاست دنیای سیاست بر عهده آنان،و چگونگی مواجهء طغرل سوم با نظریهء فوق،پرداخته خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
"در این سال قزل ارسلان نمایندهای به نزد خلیفهء عباسی فرستاد و خطر نیرومند شدن طغرل را اعلام کرد و به او وعده داد که چنانکه وی را در برابر طغرل کمک کند،فرمانبردار خلیفه خواهد شد و هر طور که میل داشته باشد،رفتار خواهد کرد(ابن اثیر،1371:583/23) الناصر الدین الله درپی اجرای سیاست حذف قدرت سلاجقه،به جانبداری از اتابکان پرداخت و فرستادهی آنان را به حضور پذیرفت و فرستادهی طغرل بن ارسلان را که برای کسب موافقت،جهت تعمیر دار السلطنه بغداد آماده بود،بازپس فرستاد دستوری نیز مبنی بر خراب نمودن دار السلطنه صادر کرد(ابن خلدون 1364:149/4.
سلطان پس از دفع خطر سرداران خویش آیآبه،و از آبه به روایت ابو حامد،«روی به جانب آذربایجان نهاد و اتابک قزل ارسلان بهطرف کرمانشاه رفته بود،که شهاب الدین بن الحدیده با خادمی از خواص لشکر دار الخلافه آنجا بودند،ایشان را در همدان آورد و در شهرها مخالف میجستند و بدین بهانه خانهای مسلمانان را غارتیدند»(رشید الدین فضل الله،1346:433) اتابک پس از غارت شهر همدان و شنیدن خبر وحشت مردم تبریز از ورود سلطان،مجددا روی به سوی آذربایجان نهاد:«اتابک را رفتن همان،بودو سلطان آمدن همان،و این مسئله دور شد،امرا و صدور بر آن نهادند که برا که اتابک میآید سلطان میرود،آن زمستان سلطان به دار الملک همدان بود و عراق مسلم و به سبب برف و سرما کس نمیجنبید»(راوندی،1363:348-347).
چرا که هیچیک از منابع،حتی منابعی که مستقیما دربارهء اسماعیلیان سخن گفتهاند،به ذکر واضح این مسئله نپرداخته و هریک به استناد دیگری نسبت قتل را به اسماعیلان دادند(فداییان اسماعیلی برای کشتن دشمنان خود فقط از کارد استفاده میکردند)،و دیگر آنکه با هراس،وحشتی که بزرگان مبادا اتابک قزل ارسلان هم به جهت اقدام آنان مبنی بر خلع سلطان از سلطنت به ایشان بدگمان گردد،و پس از تثبیت مقام و قدرت خود به سرکوبی آنان بپردازد،پیشدستی کردند و کمر قتل او بستند و قلمرو او را نیز میان خود تقسیم نمودند."